در بهاران سری از خاک برون آوردن
خندهای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن
گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن
گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوهی تنگ غروبست گلو بفشردن
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشهی تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
ای خوشا توبه و آویختن از خوبیها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمهی چشم
میتوان هر چه سیاهی به دمی بستردن
از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن
شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن
نالد به حال زار من امشب سهتار من
این مایهی تسلی شبهای تار من
ای دل ز دوستان وفادار روزگار
جز ساز من نبود کسی سازگار من
در گوشهی غمی که فراموش عالمی است
من غمگسار سازم و او غمگسار من
اشک است جویبار من و نالهی سهتار
شب تا سحر ترانهی این جویبار من
چون نشترم به دیده خلد نوشخند ماه
یادش به خیر، خنجر مژگان یار من
رفت و به اختران سرشکم سپرد جای
ماهی که آسمان بربود از کنار من
آخر قرار زلف تو با ما چنین نبود
ای مایهی قرار دل بیقرار من
در حسرت تو میرم و دانم تو بیوفا
روزی وفا کنی که نیاید به کار من
از چشم خود سیاه دلی وام میکنی
خواهی مگر گرو بری از روزگار من
اختر بخفت و شمع فرومرد و همچنان
بیدار بود دیدهی شبزندهدار من
من شاهباز عرشم و مسکین تذرو خاک
بختش بلند نیست که باشد شکار من
یک عمر در شرار محبت گداختم
تا صیرفی عشق چه سنجد عیار من
من شهریار ملک سخن بودم و نبود
جز گوهر سرشک در این شهریار من
شنیدهام وقتی یکی از اساتید ادب، ترجمة شعر «پیام به انیشتین» شهریار را برای آن ریاضیدان و نابغة روزگار میخواند انیشتین با احترام و حیرانی سه بار به افتخار استاد شهریار از جای خود برمیخیزد و اشک شوق در دیدگانش حلقه میزند و زیر لب زمزمههایی با خود میکند که کسی نمیشنود بجز خدا و انیشتین.
شعر «پیام به انیشتین» استاد شهریار نشانگر روحیة والای انساندوستی و در عین حال میهندوستی ایشان میباشد. استاد شهریار در قسمتی از این شعر گفته است:
انیشتین صدهزار احسن ولیکن صدهزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انیشتین اژدهای جنگ!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانة عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
انیشتین پا فراتر نه جهان عقل ه طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را
کلید عشق را بردار و حل این معما کن
انیشتین باز هم بالا
خدا را نیز پیدا کن
افتخار میکنم که به سهم خود حق شاگردی استاد شهریار را به جای آوردم و این شاهکار جاویدان یعنی شعر «پیام به انیشتین» را به زبان ترکی آذری ترجمه کردم.
شهریار یکی از شعرا و گویندگان بزرگ روزگار ماست که بیهیچ واسطه و دستاویز و ثنا و مدح توانسته است از گوشة اطاق محقر خود جهان گرفته و شهرة آفاق گردد و آوازة هنرش از مرزهای کشور فراتر رود و جهانی گردد.
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار عمر جاوید نصیب دگران خواهد شد
استاد شهریار این بیت نغز و پرمعنی را که وصفالحال خود استاد نیز هست، مانند دیگر الهاماتش نخواسته و ندانسته در یکی از غزلهایش آورده است و اینچنین است که جهانگشایان و فرمانروایان چند صباحی بیش نمیتوانند در عرصة جهان با تاخت و تاز و کشتار، حکومت نمایند ولی دانشمندان و اهل علم مانند فردوسیها، مولویها، سنائیها، سعدیها، حافظها، شکسپیرها، ولترها، هوگوها، تولستویها و شهریارها پیوسته بر دلها و جانها فرمانروایی میکنند و خواهند کرد و به ابدیت میپیوندند، به طوری که خود شهریار هم میگوید:
فرمانبر شیطان تن گر خواهیام معذور دار من در قلوب عاشقان فرمانروایی میکنم
شهریار میسوزد و میسوزاند، میافروزد و میافروزاند و میگرید و میگریاند و البته گاهی نیز میخندد و میخنداند. این احوال هنگامی که روح و جان او با نور عرفان روشنتر میشود جذابتر میگردد. شهریار پیرو مکتب ادبی و عرفانی حافظ است و به عبارتی دیگر مکمل آن مکتب است و به قول خودش هر چه دارد همه از دولت حافظ دارد. شهریار سالها برای دیدار و زیارت مزار استادش ـ حافظ ـ در این تمنای عاشقانه میسوخت و میساخت. بعدها که امکان دستیابی به مزار حافظ دست میدهد و طالع یاری مینماید، چند غزلی به ارمغان میآورد که واقعاُّ در شمار شاهکارهای شهریار است و برای شعر و ادب فارسی رهآوردی بس گرانبها و کمنظیر. میگویند شهریار در طول اقامت خود در شیراز بر سرِ مزار حافظ شب زندهداری کرده، و از تربت او همت خواسته است. سرانجام روز وداع میرسد و شهریار با غزل جانسوز «حافظ خداحافظ» با پیر خود وداع میکند. بهتر است قسمتی از این شعر را بیاوریم:
به تودیع تو جان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت میکنم، حافظ، خداحافظ
ثنا خوان توام تا زندهام اما یقیت دارم
که چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
هم از چاهم برآوردی و هم راهم نشان دادی
که هم حبلالمتین بودی و هم نورالهدی حافظ
به روی سنگ قبر تو نهادم سینهای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بیصوت و صدا حافظ
مگر دل میکنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت میکنم حافظ، خداحافظ
علت اصلی حیثیت و آوازة جهانگیر شهریار همان روح انسان دوستی و نبوغ خداییاش میباشد که با روح خداشناسی و حقجویی و حقخواهی ممزوج گشته و مانند شریانی حیاتی در تمامی گفتار و اشعار او سیلان دارد و اعتقاد او به مبداء و معاد، نشانگر ایمان کامل به آفریدگارش میباشد. در اشعارش حق و وجدان و محبت با عرفان میآمیزد و جلوههای زیبایی میآفریند. شهریار در اشعارش یار ستمدیدگان است و استعمارگرانی را که خون یتیمان و اشک فقیران را جاری میسازند و با عرق پیشانی مظلومین کاخهای ستمگری و جباری خود را پیریزی مینماید نفرین میکند.
شهریار که یکی از پیشقدمان و پیشکسوتان جهان شعر و ادب معاصر است، خواستار نجات انسانها از چنگال زور و زر و بردگی و اسارت میباشد. مثنوی «صدای خدا» نیز سبب شهرت جهانی او شد و در باکوی شوروی قسمتی از آن به ترکی ترجمه و چاپ شده است. این شعر نشانگر وسعت فکر و هنر و معنویت استاد شهریار است.
اثر جاویدان و بزرگ «حیدربابا» در ترکیه، عراق، و ایتالیا نیز ترجمه و منتشر شده است. و همچنین در بیشتر مراکز ترکولوژی غرب و ایالات متحدة امریکا نیز منظومة ترکی «حیدربابا» به مثابة سند زنده و گویای زبان ترکی معاصر آذربایجان مورد اهمیت قرار گرفته و تدقیق و تدریس میگردد. برای مثال در کشور همسایهمان ترکیه، آقای پرفسور محرم ارگین استاد تورکولوژی دانشکدة ادبیات استامبول کتابی در 250 صفحه دربارة زبان ترکی آذری تألیف و بعد از ذکر مقدمه، متن «حیدربابا» را در کتاب خود نقل نموده که در سال 1971 از طرف دانشکدة ادبیات استامبول به چاپ رسیده است. علاوه بر این، باز هم در ترکیه کتابچهای به نام « شهریار و حیدربابایه سلام» از طرف دانشمند فقید احمد بیگ آتش در سال 1964 در آنکارا طبع و نشر گردیده است. همچنین در شهر کرکوک عراق شاعر «عبداللطیف نبدر اوغلو ترکان» تحت تأثیر منظومة حیدربابای شهریار منظومة ترکی «گورگور بابا» را ساخته است.
شهریار که با اشعار عاشقانه و ربّانی خود در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی، لرزه بر جان جوانان و دلداگان انداخته، رفته رفته دست از دنیا کشیده و به عشق الهی گرویده و شعرهایی چون «صدای خدا» را چون شربت گوارایی به کام تشنگان وادی حقیقت و سالکان راه انسانیت ریخته است. پس جای شگفت نیست که بگوییم از گوشه خانقاه و یا اتاق محقری میتوان جهان گرفت. با این حال عشق شهریار نسبت به میهن و زادگاه خود همیشه قوس صعودی پیموده است چرا که حب الوطن را نیز از ایمان دانسته است. نمونهای از این موارد «افسانة شب» است که در آغاز با شب و جلوهها و خاطرات شب و نامزدبازی روستایی آغاز و با تصویر صحنههایی دلپذیر از عشق و جوانی ممزوج کرده تا به حس میهنپرستی یعنی صحنة شبیخون رسیده، شبیخون قزاقهای ناجوانمرد و خونآشام تزاری در هنگام تسخیر 17 شهر ایران و هجوم به آخرین نفرات جانباز و مؤمن به هنگام ماز بامدادی و راز و نیاز صبحگاهی و قتل میهنپرستان اصیل و دافعین بیل و کلنگدار در مقابل توپ و تفنگ. آری قزاقان خونخوار و عاری از عاطفة ارتش امپراتوری روس حتی شیرخوارگان ما را با سرنیزه سوراخ سوراخ نمودند که در این اثر محزون شنونده ضجههای کودکان و شیون مادران و غرش جوانان از جان گذشته را از لابلای سطور درمییابد.
اشعار ترکی شهریار اگر چه به مقدار اندک و از یک صدم اشعار فارسی او کمتر است، لیکن در افزایش شهرت و منزلت شاعر در مقایس جهانی تأثیر بسزایی داشته است. منظومة «حیدربابا» بیش از دیگر آثار و اشعار، او را شهرة عالم ساخته، مخصوصاُّ در کشورهای همسایة ایران باعث محبوبیت شاعر گردیده است. متأسفانه گروهی متعصب کممایه به شهریار خرده گرفتهاند که چرا وی به زبان آذری یعنی به زبان مادری خود سخن رانده است؛ در صورتی که علاوه بر حق طبیعی هر شاعر همانطور که شهریار میفرماید: «روزی مأمور میشود که از سوی خالق به سوی مخلوق برود و بیخبر تهران را ترک نموده و راهی آذربایجان میگردد» و اینجاست که در لابلای سطور آثار جاویدان و غنی ترکیاش ندای خداشناس و عشق به مردم و زادگاه و فرهنگ و ادب و رسوم و سنن سر میدهد و این ندا و صدا دلپذیر او مانند نسیمی جانبخش از آنسوی مرزها به پرواز درمیآید. کجا هستند آنهایی که به زبان شیرین و غنی ترکی آذری گستاخانه میتازد تا بر ایشان ثابت شود که شهریار در این زمان و در این مکان و در این شرایط چه آثار جاودانی آفریده است. همانطوری که آقای مهدی روشنضمیر در مقدمة «حیدربابا» مرقوم داشته، اگر در مقام مقایسة منظومة «حیدربابا» با «خاطرات کودکی» «لارماتین» و «بودلر» برآییم، به تحقیق «حیدربابا» گوی سبقت را از آنها خواهد ربود.
منظومه «حیدربابا» در ایالات متحده نیز به عنوان بهترین نمونة کتاب معاصر زبان ترکی آذری در قسمتهای شرقشناسی بررسی و تدریس میگردد. خود بنده نیز در هنگام اقامت در کشور اتحاد جماهیر شوروی به رأیالعین شاهر شهرت روز افزون این شاهکار ادبی جاویدان بودم و افتخار داشتهام که در معرفی این اثر و شرح و توصیه آن و دیگر آثار شهریار سه جلد کتاب و بروشور و دهها مقاله نشر نموده و سه بار در کنگرة شرقشناسان جهان دربارة شهریار سخنرانی کنم. البته در آذربایجان شمالی و جنوبی دهها نفر بر این گوهر تابناک نظیره نوشته و افکار و کردار وی را پسندیده و سرمشق قرار دادند. در حقیقت در آذربایجان منظومة «حیدربابا» سرمشقی برای ابراز احساسات ملی و میهنی و فرهنگی گردیده و دهها نفر در این وزن و فرم و مضمون به زبان ترکی قفقازی و جنوبی شعر سرودهاند.
اگر از من بپرسند که از 76 بند منظومة «حیدربابا» کدام بندها را برای نمونه انتخاب میکنی من هر 76 بند را انتخاب میکنم، زیرا همة آنها در کمال زیبایی و اعتلا سروده شدهاند. بیخود نیست که شهریار را حافظ معاصر، استاد غزل و شهریار شعر ایران میگویند. غزل ترکی «بهجتآباد خاطرهسی» شهریار در آن سوی ارس غوغا برپا کرده و بر محبوبیت او در دلها افزوده است، زیرا شاعر با هنرمندی و مهارت فراوان ضمن نقاشی صحنههایی از طبیعت، حیرانی و ناتوانی بشر در برابر عظمت و قدرت خلقت و اعتبار عشق و محبت نشان داده است. گویا این غزل از نخستین غزلهای ترکی شهریار و از یادگارهای دورة جوانی و ناکامی [او] است والحق بسیار زیبا سروده شده و حق دارد که خیلیها را شیفتة خود کند. گذشته از تمامی اینها شهریار یگانه شاعری است که در زمان حیات خود مشهور عالم گردیده است.
دکتر غلامحسین بیگدلی
منبع : کتاب "به همین سادگی و زیبایی "
موزه علوم لندن به مناسبت صدمین سالگرد افتتاحش در میان ابداعاتی که زندگی بشر را به گونه ای متحول کرده اند، 10 ابداع برتر صد سال گذشته که در این موزه نگهداری می شوند را انتخاب کرده است.
موزه علوم لندن به مناسبت سالگرد صد سالگی اش به انتخاب 10 ابداع از میان مجموعه ابداعات تاریخی این موزه پرداخته است که در نوع خود و در تاریخ بزرگترین و تاثیرگذارترین به شمار می روند این 10 انتخاب در معرض دید عموم قرار گرفت تا مردم نیز آرا خود را در زمینه مهمترین ابداعات صده گذشته ارائه کنند.
موزه ملی علوم لندن طی این برنامه در حدود 50 هزار رای دریافت کرده و در نهایت لیست برندگان این رای گیری را برای تعیین تاریخی ترین ابداع جهان منتشر کرده است.
رتبه اول / پرتو ایکس و رادیوگرافی: برنده اصلی این رای گیری با دریافت 9 هزار و 581 رای رادیوگرافی پرتو ایکس پزشکی است که به عنوان مهمترین ابداع صده گذشته در موزه علوم لندن انتخاب شده است. در سال 1895 "ویلم رانتگن" فیزیکدان موفق به کشف پرتو ایکس شد و در ادامه کشف کرد این پرتو می تواند با کمک گرفتن از صفحه های عکاسی از میان اندامهای بدن عبور کرده و تصاویری از استخوانهای بدن به ثبت برسانند کشف رادیولوژی یکی از مهمترین تخصصها در پزشکی مدرن است که با سرعتی بالا توسعه پیدا کرد. کشف پرتو ایکس نیز به بیشماری از بیماران طی صد سال گذشته کمکهای حیاتی کرده است و در دهه 1930 استفاده از این تجهیزات برای تشخیص بیماری ها و شکستگی ها بسیار گسترش پیدا کرد.
رتبه دوم / آنتی بیوتیک: در سال 1928 اولین آنتی بیوتیک جهان توسط "آلکساندر فلمینگ" و به واسطه هاگ قارچها کشف شد و در پی آن در اواسط دهه 1940 اولین پنی سیلین در جهان مورد استفاده بیماران قرار گرفت این ابداع فلمینگ که 6 هزار و 825 رای را به دست آورده است موجی جدید را در تولید داروهای نوین آغاز کرد.
رتبه سوم / کشف مارپیچ دوگانه DNA: بازسازی اولین مدل مولکول دی ان ای در سال 1953 توسط "فرانسیس کرک" و "جیمز واتسون" به عنوان مهمترین دستاورد علمی 6 هزار و 725 رای را به خود اختصاص داده است کشف این دو توانست درک عمیق تری از انتقال ژنتیکی موجودات زنده و چگونگی عملکرد سلولها به وجود آورد.
رتبه چهارم / کپسول آپولو 10: در حدود 40 سال پیش سه مرد با کمک این کپسول به دور ماه سفر کردند تا مقدمات اولین سفر بر روی سطح کره ماه به وجود آید، سفری که دو ماه پس از سفر مقدماتی آغاز شد این کشف 4 هزار و 649 رای را به دست آورده است.
رتبه پنجم / موتور راکت V2: این راکت که در سال 1942 توسط "ورنر ون براون" ابداع شد ون براون سپس به استخدام ناسا درآمد و راکت Saturn V را که آپولو 11 را به ماه برد، ابداع کرد موتور راکت V2 برای قرار گیری در رتبه پنجم سه هزار و 985 رای را به دست آورده است.
رتبه ششم / راکت استفنسون: یا اولین لوکوموتیو بخار جهان که توانست انرژی را به صورت متحرک به جهانیان عرضه کند. طراح این لوکوموتیو، "رابرت استفنسون" آن را بر اساس اصول ابتدایی که در نهایت برای لوکوموتیوهای بخار به صورت استاندارد درآمد ساخته و با کمک آن به حمل و نقل کالا و انسانها در سرتاسر جهان پرداخت. این ابداع نیز با کسب سه هزار و 533 رای در رتبه ششم قرار گرفته است.
رتبه هفتم / رایانه Pilot ACE: این ابداع با سه هزار و 472 رای یکی از ابتدایی ترین رایانه های الکترونیکی چند منظوره به شمار می رود و در زمان خود سریعترین رایانه جهان به شمار می رفته است. دلیل انتخاب این رایانه در رتبه هفتم جایگاه ویژه آن در اولین نسل رایانه ها است که امروزه بشر را در خود غرق کرده اند.
رتبه هشتم / موتور بخار نیوکومن: سه هزار و 457 رای به این ابداع اختصاص یافته است. این موتور بخار در سال 1712 توسط "توماس نیوکومن" ابداع شد و توانست بحران انرژی زمان خود را از بین برده و منجر به تحولی بزرگ به نام انقلاب صنعتی شود با استفاده از این موتور امکان دسترسی به منابع پنهانی ذغال سنگ به وجود آمد و آغازی بر عصر وابستگی انسان به سوختهای فسیلی شد.
رتبه نهم / فورد مدل T: شرکت فورد با ابداع و تولید انبوه این خودرو توانست تجارت بزرگ و جدیدی را در دنیا به وجود آورد به صورتی که واژه "فوردیسم" به استعاره ای برای تولید هر محصول در مقادیر هنگفت تبدیل شد آرای جمع آوری شده برای این ابداع بزرگ سه هزار و 231 رای است.
رتبه دهم / تلگراف الکتریکی: به عنوان اولین ابزار الکتریکی ارتباطات از راه دور در سال 1837 توسط "چالز ویتستون" و "ویلیام کوک" ابداع شد این ابزار که با کسب دو هزار و 694 رای در رتبه دهم قرار گرفته است و در واقع اولین استفاده از الکتریسیته برای ارتباطات از راه دور به شمار رفته و بنیانگذار اولین شبکه ارتباطی اجتماعی شناخته می شود.
هندونه: مقامات باغوحش لایپزیک در آلمان میگویند تمامی خرسهای ماده
موجود در این باغوحش به طرز عجیبی اکثر موهای بدن خود را از دست دادهاند.
برخی کارشناسان بر این عقیدهاند که علت این پدیده وجود نوعی نقص ژنتیکی در خرسهای مورد نظر است.
این
در حالی است که خرسهای مورد نظر با عارضه التهاب و جوشهای پوستی نیز
مواجه شدهاند. کارکنان باغوحش سعی دارند با استفاده از پمادهای مخصوص،
خارش پوست خرسها را متوقف کنند.
می سوزم ولی نمیذارم بسوزی
یه دنیا غمگینم چون عشقت دروغ بود.با لطفی که به دنیا می کنی همه را خوشحال اما من را نه برای همه وقت داری برای من نه،همه را دوست میداری من را نه
عشق یعنی لطیف ترین تعریف زندگی
آهای زمین یه لحظه تو نفس نزن*****نچرخ تا جون بگیره این آدم شکسته تن
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی ، پائیز بهاریست که عاشق شده است ... زرد است که لبریز حقایق شده است ... سرد است که با درد موافق شده است
عزیزم، امشب ، شام غریبان عاشقانه من و تو است،به یادت مثل شمع می سوزم و ذره ذره وجودم آب می شود
اشکالی ندارد. تو عزیزی ، اگه یه قاصدک هم از من قبول کنی ، خودش دنیاییه
دست نوشته ات را می بوسیدم و گریه می کردم.عزیزم، به بزرگی مهربانی ات ببخش که اشکهایم دست خطت را بوسیدند. باز هم ستاره به ستاره جستجویت کردم ولی نیافتمت.
!عشق هرجا رو کند آنجا خوش است
گر به دریا افکند دریا خوش است
گر بسوزاند در آتش دلکش است
ای خوشا آن دل که در این آتش است
تا ببینی عشق را آیینه وار
آتشی از جان خاموشت برآر
هر چه می خواهی به دنیا بنگر
دشمنی از خود نداری سخت تر
عشق پیروزت کند بر خویشتن
عشق آتش می زند در ما و من
عشق را دریاب و خود را واگذار
تا بیابی جان نو خورشیدوار
عشق هستی زا و روح افزا بود
هر چه فرمان می دهد زیبا بود
من به تو خندیدم
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تکرار کنان
می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت
////////////////////////////////////////////////////////////////////////////
*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت