تو ای معتصم، خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای میتوانی ایرانیان را اسیر کنی . من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت. من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد.
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند. مازیار هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند . اما تو ای افشین . . . در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند .
مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد . و بدین سان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که بابک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود:
پاینده ایران
روز اعدام بابک خرمدین و تکه تکه کردن بدنش در تاریخ 2 صفر سال 223 هجری قمری انجام گرفت که مسعودی در کتاب مشهور مروج الذهب این تاریخ را برای ایرانیان بسیار مهم دانسته است. اعدام بابک چنان واقعهی مهمی تلقی شد که محل اعدامش تا چند قرن دیگر بنام خشبهی بابک یعنی چوبهی دار بابک در شهرِ سامرا که در زمان اعدام بابک پایتخت دولت عباسی بود شهرت همگانی داشت و یکی از نقاط مهم و دیدنی شهر تلقی میشد . برادر بابک یعنی آذین را نیز خلیفه به بغداد فرستاد و به نایبش در بغداد دستور نوشت که او را مثل بابک اعدام کند. طبری مینویسد که وقتی دژخیمْ دستها و پاهای برادر بابک را میبُرید، او نه واکنشی از خودش بروز میداد و نه فریادی برمیآورد. جسد این مرد را نیز در بغداد بردار کردند . بدین ترتیب کار بابک پس از ٢٢ سال پیروزی پیدرپی و وارد آوردن شش شکست بزرگ بر ششتا از بهترین فرماندهان ارتش عباسی، و پس از امیدهای فراوانی که روستائیان ایران به او بسته بودند، با توطئهی نمایندهی عیسا مسیح و یک شاهزاده خائن به پایان رسید
قیام شیخ محمد خیابانی | |
|
شنیدهام وقتی یکی از اساتید ادب، ترجمة شعر «پیام به انیشتین» شهریار را برای آن ریاضیدان و نابغة روزگار میخواند انیشتین با احترام و حیرانی سه بار به افتخار استاد شهریار از جای خود برمیخیزد و اشک شوق در دیدگانش حلقه میزند و زیر لب زمزمههایی با خود میکند که کسی نمیشنود بجز خدا و انیشتین.
شعر «پیام به انیشتین» استاد شهریار نشانگر روحیة والای انساندوستی و در عین حال میهندوستی ایشان میباشد. استاد شهریار در قسمتی از این شعر گفته است:
انیشتین صدهزار احسن ولیکن صدهزار افسوس
حریف از کشف و الهام تو دارد بمب میسازد
انیشتین اژدهای جنگ!
جهنم کام وحشتناک خود را باز خواهد کرد
دگر پیمانة عمر جهان لبریز خواهد شد
دگر عشق و محبت از طبیعت قهر خواهد کرد
انیشتین پا فراتر نه جهان عقل ه طی کن
کنار هم ببین موسی و عیسی و محمد را
کلید عشق را بردار و حل این معما کن
انیشتین باز هم بالا
خدا را نیز پیدا کن
افتخار میکنم که به سهم خود حق شاگردی استاد شهریار را به جای آوردم و این شاهکار جاویدان یعنی شعر «پیام به انیشتین» را به زبان ترکی آذری ترجمه کردم.
شهریار یکی از شعرا و گویندگان بزرگ روزگار ماست که بیهیچ واسطه و دستاویز و ثنا و مدح توانسته است از گوشة اطاق محقر خود جهان گرفته و شهرة آفاق گردد و آوازة هنرش از مرزهای کشور فراتر رود و جهانی گردد.
ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار عمر جاوید نصیب دگران خواهد شد
استاد شهریار این بیت نغز و پرمعنی را که وصفالحال خود استاد نیز هست، مانند دیگر الهاماتش نخواسته و ندانسته در یکی از غزلهایش آورده است و اینچنین است که جهانگشایان و فرمانروایان چند صباحی بیش نمیتوانند در عرصة جهان با تاخت و تاز و کشتار، حکومت نمایند ولی دانشمندان و اهل علم مانند فردوسیها، مولویها، سنائیها، سعدیها، حافظها، شکسپیرها، ولترها، هوگوها، تولستویها و شهریارها پیوسته بر دلها و جانها فرمانروایی میکنند و خواهند کرد و به ابدیت میپیوندند، به طوری که خود شهریار هم میگوید:
فرمانبر شیطان تن گر خواهیام معذور دار من در قلوب عاشقان فرمانروایی میکنم
شهریار میسوزد و میسوزاند، میافروزد و میافروزاند و میگرید و میگریاند و البته گاهی نیز میخندد و میخنداند. این احوال هنگامی که روح و جان او با نور عرفان روشنتر میشود جذابتر میگردد. شهریار پیرو مکتب ادبی و عرفانی حافظ است و به عبارتی دیگر مکمل آن مکتب است و به قول خودش هر چه دارد همه از دولت حافظ دارد. شهریار سالها برای دیدار و زیارت مزار استادش ـ حافظ ـ در این تمنای عاشقانه میسوخت و میساخت. بعدها که امکان دستیابی به مزار حافظ دست میدهد و طالع یاری مینماید، چند غزلی به ارمغان میآورد که واقعاُّ در شمار شاهکارهای شهریار است و برای شعر و ادب فارسی رهآوردی بس گرانبها و کمنظیر. میگویند شهریار در طول اقامت خود در شیراز بر سرِ مزار حافظ شب زندهداری کرده، و از تربت او همت خواسته است. سرانجام روز وداع میرسد و شهریار با غزل جانسوز «حافظ خداحافظ» با پیر خود وداع میکند. بهتر است قسمتی از این شعر را بیاوریم:
به تودیع تو جان میخواهد از تن شد جدا حافظ
به جان کندن وداعت میکنم، حافظ، خداحافظ
ثنا خوان توام تا زندهام اما یقیت دارم
که چون تو استادی نخواهد شد ادا حافظ
من از اول که با خوناب اشک دل وضو کردم
نماز عشق را هم با تو کردم اقتدا حافظ
هم از چاهم برآوردی و هم راهم نشان دادی
که هم حبلالمتین بودی و هم نورالهدی حافظ
به روی سنگ قبر تو نهادم سینهای سنگین
دو دل با هم سخن گفتند بیصوت و صدا حافظ
مگر دل میکنم از تو بیا مهمان به راه انداز
که با حسرت وداعت میکنم حافظ، خداحافظ
علت اصلی حیثیت و آوازة جهانگیر شهریار همان روح انسان دوستی و نبوغ خداییاش میباشد که با روح خداشناسی و حقجویی و حقخواهی ممزوج گشته و مانند شریانی حیاتی در تمامی گفتار و اشعار او سیلان دارد و اعتقاد او به مبداء و معاد، نشانگر ایمان کامل به آفریدگارش میباشد. در اشعارش حق و وجدان و محبت با عرفان میآمیزد و جلوههای زیبایی میآفریند. شهریار در اشعارش یار ستمدیدگان است و استعمارگرانی را که خون یتیمان و اشک فقیران را جاری میسازند و با عرق پیشانی مظلومین کاخهای ستمگری و جباری خود را پیریزی مینماید نفرین میکند.
شهریار که یکی از پیشقدمان و پیشکسوتان جهان شعر و ادب معاصر است، خواستار نجات انسانها از چنگال زور و زر و بردگی و اسارت میباشد. مثنوی «صدای خدا» نیز سبب شهرت جهانی او شد و در باکوی شوروی قسمتی از آن به ترکی ترجمه و چاپ شده است. این شعر نشانگر وسعت فکر و هنر و معنویت استاد شهریار است.
اثر جاویدان و بزرگ «حیدربابا» در ترکیه، عراق، و ایتالیا نیز ترجمه و منتشر شده است. و همچنین در بیشتر مراکز ترکولوژی غرب و ایالات متحدة امریکا نیز منظومة ترکی «حیدربابا» به مثابة سند زنده و گویای زبان ترکی معاصر آذربایجان مورد اهمیت قرار گرفته و تدقیق و تدریس میگردد. برای مثال در کشور همسایهمان ترکیه، آقای پرفسور محرم ارگین استاد تورکولوژی دانشکدة ادبیات استامبول کتابی در 250 صفحه دربارة زبان ترکی آذری تألیف و بعد از ذکر مقدمه، متن «حیدربابا» را در کتاب خود نقل نموده که در سال 1971 از طرف دانشکدة ادبیات استامبول به چاپ رسیده است. علاوه بر این، باز هم در ترکیه کتابچهای به نام « شهریار و حیدربابایه سلام» از طرف دانشمند فقید احمد بیگ آتش در سال 1964 در آنکارا طبع و نشر گردیده است. همچنین در شهر کرکوک عراق شاعر «عبداللطیف نبدر اوغلو ترکان» تحت تأثیر منظومة حیدربابای شهریار منظومة ترکی «گورگور بابا» را ساخته است.
شهریار که با اشعار عاشقانه و ربّانی خود در عنفوان جوانی چنانکه افتد و دانی، لرزه بر جان جوانان و دلداگان انداخته، رفته رفته دست از دنیا کشیده و به عشق الهی گرویده و شعرهایی چون «صدای خدا» را چون شربت گوارایی به کام تشنگان وادی حقیقت و سالکان راه انسانیت ریخته است. پس جای شگفت نیست که بگوییم از گوشه خانقاه و یا اتاق محقری میتوان جهان گرفت. با این حال عشق شهریار نسبت به میهن و زادگاه خود همیشه قوس صعودی پیموده است چرا که حب الوطن را نیز از ایمان دانسته است. نمونهای از این موارد «افسانة شب» است که در آغاز با شب و جلوهها و خاطرات شب و نامزدبازی روستایی آغاز و با تصویر صحنههایی دلپذیر از عشق و جوانی ممزوج کرده تا به حس میهنپرستی یعنی صحنة شبیخون رسیده، شبیخون قزاقهای ناجوانمرد و خونآشام تزاری در هنگام تسخیر 17 شهر ایران و هجوم به آخرین نفرات جانباز و مؤمن به هنگام ماز بامدادی و راز و نیاز صبحگاهی و قتل میهنپرستان اصیل و دافعین بیل و کلنگدار در مقابل توپ و تفنگ. آری قزاقان خونخوار و عاری از عاطفة ارتش امپراتوری روس حتی شیرخوارگان ما را با سرنیزه سوراخ سوراخ نمودند که در این اثر محزون شنونده ضجههای کودکان و شیون مادران و غرش جوانان از جان گذشته را از لابلای سطور درمییابد.
اشعار ترکی شهریار اگر چه به مقدار اندک و از یک صدم اشعار فارسی او کمتر است، لیکن در افزایش شهرت و منزلت شاعر در مقایس جهانی تأثیر بسزایی داشته است. منظومة «حیدربابا» بیش از دیگر آثار و اشعار، او را شهرة عالم ساخته، مخصوصاُّ در کشورهای همسایة ایران باعث محبوبیت شاعر گردیده است. متأسفانه گروهی متعصب کممایه به شهریار خرده گرفتهاند که چرا وی به زبان آذری یعنی به زبان مادری خود سخن رانده است؛ در صورتی که علاوه بر حق طبیعی هر شاعر همانطور که شهریار میفرماید: «روزی مأمور میشود که از سوی خالق به سوی مخلوق برود و بیخبر تهران را ترک نموده و راهی آذربایجان میگردد» و اینجاست که در لابلای سطور آثار جاویدان و غنی ترکیاش ندای خداشناس و عشق به مردم و زادگاه و فرهنگ و ادب و رسوم و سنن سر میدهد و این ندا و صدا دلپذیر او مانند نسیمی جانبخش از آنسوی مرزها به پرواز درمیآید. کجا هستند آنهایی که به زبان شیرین و غنی ترکی آذری گستاخانه میتازد تا بر ایشان ثابت شود که شهریار در این زمان و در این مکان و در این شرایط چه آثار جاودانی آفریده است. همانطوری که آقای مهدی روشنضمیر در مقدمة «حیدربابا» مرقوم داشته، اگر در مقام مقایسة منظومة «حیدربابا» با «خاطرات کودکی» «لارماتین» و «بودلر» برآییم، به تحقیق «حیدربابا» گوی سبقت را از آنها خواهد ربود.
منظومه «حیدربابا» در ایالات متحده نیز به عنوان بهترین نمونة کتاب معاصر زبان ترکی آذری در قسمتهای شرقشناسی بررسی و تدریس میگردد. خود بنده نیز در هنگام اقامت در کشور اتحاد جماهیر شوروی به رأیالعین شاهر شهرت روز افزون این شاهکار ادبی جاویدان بودم و افتخار داشتهام که در معرفی این اثر و شرح و توصیه آن و دیگر آثار شهریار سه جلد کتاب و بروشور و دهها مقاله نشر نموده و سه بار در کنگرة شرقشناسان جهان دربارة شهریار سخنرانی کنم. البته در آذربایجان شمالی و جنوبی دهها نفر بر این گوهر تابناک نظیره نوشته و افکار و کردار وی را پسندیده و سرمشق قرار دادند. در حقیقت در آذربایجان منظومة «حیدربابا» سرمشقی برای ابراز احساسات ملی و میهنی و فرهنگی گردیده و دهها نفر در این وزن و فرم و مضمون به زبان ترکی قفقازی و جنوبی شعر سرودهاند.
اگر از من بپرسند که از 76 بند منظومة «حیدربابا» کدام بندها را برای نمونه انتخاب میکنی من هر 76 بند را انتخاب میکنم، زیرا همة آنها در کمال زیبایی و اعتلا سروده شدهاند. بیخود نیست که شهریار را حافظ معاصر، استاد غزل و شهریار شعر ایران میگویند. غزل ترکی «بهجتآباد خاطرهسی» شهریار در آن سوی ارس غوغا برپا کرده و بر محبوبیت او در دلها افزوده است، زیرا شاعر با هنرمندی و مهارت فراوان ضمن نقاشی صحنههایی از طبیعت، حیرانی و ناتوانی بشر در برابر عظمت و قدرت خلقت و اعتبار عشق و محبت نشان داده است. گویا این غزل از نخستین غزلهای ترکی شهریار و از یادگارهای دورة جوانی و ناکامی [او] است والحق بسیار زیبا سروده شده و حق دارد که خیلیها را شیفتة خود کند. گذشته از تمامی اینها شهریار یگانه شاعری است که در زمان حیات خود مشهور عالم گردیده است.
دکتر غلامحسین بیگدلی
منبع : کتاب "به همین سادگی و زیبایی "
سرزمین ایران با تاریخ و تمدن کهن خود ؛ پستی و بلندی های فراوانی را پشت سر گذاشته است و در این میان آزادیخواهانی به قیام برخاسته اند که باید یاد و خاطره آنها یرای همیشه زنده بماند و شایسته است که در مورد این شخصیتهای تاریخی و سالهای مبارزه آنها تحقیقات بیشتری صورت گیرد هر چند مورخان بزرگی نظیر سعید نفیسی و دکتر باستانی پاریزی در مورد بابک مطالب متعددی آورده اند . اما نیاز به توجه و تحقیق بیشتری در این زمینه وجود دارد . در مورد بابک اما همین قدر کافی است که گفته شود بابک کسی بود که به مدت 22 سال با خلفای عباسی جنگید و اجازه نداد که پای آنها به منطقه شمال غرب ایران باز شود .
حال زندگی نامه بابک خرمدین دلاور آذربایجان
بابک فرزند مرداس در منطقه آذربایجان به دنیا آمد و از همان ابتدای کودکی نشانههای نبوغ و دلاوری را از خود نمایان ساخت. وی رسم آزادگی و عیاری را افزون تر از نوجوانان روزگار خود آموخت تا واقعه ای را تاریخ رقم زند که همواره جاودان خواهد ماند .
باید خاطر نشان ساخت که دورانی که بابک در آن میزیست، از دوره های پر تلاطم تاریخ ایران بوده است دوره ای که آکنده از حیله، کینه و ستم بود. دوره ای که در اثر حاکمیت ستمگرانه خلفای عباسی در بغداد از یک سو و ستم اشراف و خوانین محلی، از سوی دیگر ؛ تودههای مردم در سختی و فشار کمرشکنی قرار داشتند.
هر چند در طی بیش از دو قرنی که اعراب بر ایران تسلط یافتند و تا اواخر سده دوم هجری، قیامهای مردمی بزرگ و البته ناموفقی از جانب کسانی چون «ابومسلم خراسانی»، «سنباد»، «حمزه بن آورک» و «استاد سیس» صورت گرفته بود اما این قیامهای پراکنده راه به جایی نبرد و همچنان ظلمهای خلفای اموی و عباسی وقیحانه و بی رحمانه ادامه داشت و همه قیامهای ایرانیان ستمدیده و تحقیر شده نافرجام باقی ماند .
ناامیدی تمام اقوام فلات ایران را دربر گرفته بود شدت ظلم و تبعیض حاکم بر جامعه به حدی بود که دهقانان و پیشهوران در تنگنا قرار داشتند و در چنین شرایط اسفباری بود که مردم نواحی شمال غرب ایران که بیش از پیش در معرض ظلم و تعدی مأمون و معتصم این دو خلیفه دزدمنش عباسی قرار داشتند. به اطراف آتشی گرد آمدند که جاویدان فرزند شهرک، آن را بر فراز کوهستانهای «اردبیل» (اورتابئل) برافروخته بود. و این سببی شد که بابک خرمدین نیز به حلقه این مبارزان بپیوندد .
بابک پس از مرگ " جاویدان" در سال 200 هجری قمری جانشین وی شد و این نقطه عطفی در تاریخ ایران و خاورمیانه بود چون برخی مورخان را اعتقاد بر این است که همین آغاز پیشوایی «بابک خرمدین» بر پیروان «جاویدان» تاریخ منطقه را در مسیری دیگر قرار داد. عظمت اندیشه، مردانگی بی بدیل، صداقت بیان، قدرت اراده و نیرومندی جسم او پیروان «جاوید» را به گونهای متحول کرد که بیشتر اقوام ساکن نواحی شمال و غرب و سایر اقوام ساکن در فلات ایران و حتی قفقاز و سرزمین روم به این جنبش آزادیخواهی پیوستند و اتحاد این گروهها باعث شد به مدت چند دهه خواب راحت را از چشم خلفای ستمکار عباسی سلب کرده و آسایش را از کاخ های آنان بگیرد . و زمینه سقوط عباسیان را فراهم آورد . و تاثیر چنین تحولاتی در تاریخ منطقه خاورمیانه بخوبی روشن است.
تاثیری که بابک بر سایر ملل داشته است :
آوازه دلیری های و رشادت های بابک و یارانش فراتر از منطقه رفت و سب شد ماجرای قیام خرمدینان در قالب افسانههایی سحرانگیز از شبه قاره هند تا قلمرو رومیان و از جزیره العرب تا سرزمین اسلاوها نیز گسترش یابد . هر چند فرجام بابک بدلیل خیانت عده ای چون افشین بسیار تکان دهنده و تلخ بوده است اما باید بخاطر آورد که وی در اوج شرف و مردانگی ، جان خود را همچون همرزمان دیگر خود برای اعتلاء و شرف ایران فدا کرد .
تاثر انگیز است که ایران آنقدر که از جانب خیانتکاران خودی آسیب دیده است توسط دشمن خارجی مورد تهدید واقع نشده است و نمونه آن ماجرای افشین است که به رغم ایرانی بودن، برای کسب قدرت و مقام ؛ ذلت خدمت معتصم خلیفه سفاک و ظالم عباسی را به جان پذیرفت و برای خوش خدمتی به خلیفه و تسلط بر خراسان ؛ با خدعه و نیرنگ بابک را اسیر کرد و او را از اوج کوهستانهای پر افتخار بذ به قصرهای پر از نیرنگ بغداد روانه کرد. آنگاه به دستور معتصم، در حضور درباریان و خود خلیفه، به ترتیب دستها و پاهای بابک را از تن جدا کردندو او را مثله کردند تا جان سپرد .
می گویند که بابک پس از قطع دست راستش با دست چپ خون دست راست را بر چهره خود مالید و تمام صورتش را گلگون از خون کرد. معتصم میپرسد، دلیل این کار چیست؟ بابک پاسخی داد که بعد از 1200 سال هنوز استدلال محکم مردی و مردانگی و آزادی و آزادگی است. من با خون، سیمای خود را سرخ کردم تا فکر نکنی که ترس از مرگ، باعث شده که رنگ صورتم زرد شود. و عجیب اینکه این داستان مرا به یاد حلاج می اندازد که او هم در عرصه خود تمام بود و جرمش این بود که اصرار هویدا می کرد !
· مهدی اخوان ثالث
شیوه هندی تفننی است که در آن به یک حساب اصلاً محتوی مطرح نیست. اما باز هم آمدند، بعدها آدمهایی که در همین قالب غزل شور و حال و حرفی داشتند، فرض صفای اصفهانی یا حاج میرزا حبیب، بعد از آن ماجراهای غزل ظاهراً دیگر اینها نمیباید میرفتند سراغ این حرفها. اما اینها شور و شیدایی داشتند، آن شور و جنون را ریختند توی غزلشان. یک زندگی معنوی داشتند سواری زندگی عادی خودشان، شور حالی غریب در کارهایشان دیده میشد، نتیجة کار شد چندین غزل درخشان و عالی. البته چون پیمانه از لحاظ ظاهر کلام پر شده، بنابراین میزان بازدهی و زایندگی عمر شاعری مثلاً حاج میرزا حبیب یا صفای اصفهانی کم است، آن غزلهای پرشور و حال و درخشان آن قدها زیاد نیست. بنابراین درست است که پیمانه پر شده اما نه اینکه به کلی تمام شده و خالی شده، کس دیگری اگر بیاید و شوری داشته باشد و حالی، غزل میگوید. شهریار در غزلهایش این حال و شور غزلی را دارد یا عماد خودمان، سایه و بعضی دیگر، من جمله مشفق و پژمان گهگاه.
اگر آدمی باشد که چیز تازهای داشته باشد، هنوز هم میتواند در این قالب بگوید. شهریار یا عباس فرات ممکن است هر دو غزل بگویند، ولی چقدر تفاوت است بین این دو؟ آن شهریار جوان پرشور عاشق بیدل فریادگر، و این (بدون اینکه خدای نکرده قصد بیاحترامی داشته باشم) کسی که به قول خودش «عادت دارم که شبی یکی دو تا غزل بگویم» باز هم تکرار میکنم گناه، در قالبها نیست، در آدمهایی است که از این قالبها چگونه استفاده میکنند. امکانات غزل پر شده، برای آدمهایی که مطابق فرمولهای قبلی و کهنهکار میکنند وگرنه اگر تو حرفی داشته باشی در همین قالب هم میزنی.
· دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی
غزلهای مهدی اخوان ثالث -که در ارغنون تمام نشده و به زمستان هم کشیده – بیشتر به تأثیر شیوه شهریار است که در آن روزگار نخستین جلد دیوانش به تازگی منتشر شده بود و برای جوانانی در سن و سال او تازگی داشت. خود نیز در پایان یکی از غزلهایش اشاره کرده است:
امید بنده ترکی غزلسراست که گوید: «نوشتم این غزل نغز با سواد دو دیده»
ادامه مطلب ...